شعر،ادب، سیاست

نسیه و نقد سیاست بازی ها، هم جدی، هم الکی، نثر، ادب، شعر، معر و فکاهی (هرچه میخواهد دل تنگم میگم) راست میگم، بجون همسایمون قسم

شعر،ادب، سیاست

نسیه و نقد سیاست بازی ها، هم جدی، هم الکی، نثر، ادب، شعر، معر و فکاهی (هرچه میخواهد دل تنگم میگم) راست میگم، بجون همسایمون قسم

خیانت

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۲۱ ب.ظ

یا جبار

خیانت

الا ای شیخ، ترسایی دورنگی،

توهم کرده ای پاک و زرنگی،

همه دیدند کیف انگلیسی،

تو ترسویی، حقیری، کاسه لیسی،

تو صادق نیستی با مردم پاک،

تو خادم نیستی با سینه ی چاک،

دروغ و مکرهاتان نخ نما شد،

خیانت در امانت شد، جفا شد،

مشاورهات جاهل های کورند،

زعشق و عقل سالم دور دورند،

تو گفتی بعد یکصد روز خدمت،

پر از شادی کنم در سفره نعمت،

و بیست و پنج تا صد روز طی شد،

و حال مردم از این نسخه قی شد،

شعاری بود هر حرفی که گفتی،

نصیحت های یاران ناشنفتی،

و کردی آنچه دشمن خواست با ما،

تو کردی کیش و مات صنعت. ما،

تو سیمان ریختی در آب سنگین،

خیانت بود این پیمان ننگین،

تو فردو بسته ای دربهت و حیرت،

تو خندیدی بشیطان با چه قیمت،

سفر لازم نبود و خرج بسیار،

که با هش تن شوی دلداده و یار،

پس از سی ماه ماموریت وحرف،

و سیمان هدیه شد از  دولت حرف،

چه زیبا علم را یاری تو کردی!!

تو با دانش پژوهان در نبردی!

صنایع را کویری کرد کوشت،

فقط در وام خودرو رفت هوشت،

و خودرو ساز بنجل شاد گشته،

بخوان آمار مجروحان و کشته،

نجابت گفت صد بار اشتباه است،

سیاست ها، روابط ها تباه است،

نشد عبرت شما را پند یاران،

نمکدان را شکستید ای سواران،

شما در جمع مردم قول دادید،

که خدمتکار صادق در بلادید،

ولی نان و نواتان شد نجومی،

زبان نرمتان هم شد هجومی،

شما با منتقد چاقو پنیرید،

تو گفتی بی سوادید و بمیرید،

زمان سر آمد و طی شد ریاست،

سیاهی ماند در اذهان ملت،

تو پنداری دوباره رای آری،

کشی از گرده مردم سواری،

زهی باطل خیال خام داری،

برو لندن فریدون جانثاری،

فلانی* گفت یک پیمان نکبت،

یکی ملا نکرد امضا بذلت،

تو امضا کرده ای دراولین بار،

تعهد نامه ای پر ذلت و عار،

من از بیگانگان هرگز ننالم،

که باید از تو روحانی بنالم،

خدا را وانهادی وای صد وای،

نماند این ریاست پای برجای،

چه خواهی کرد با پیک اجل هان،

توانی مرگ را از خویش بنشان،

اگر پاکی جوی در کارتان بود،

نه سعد آباد و شمران جایتان بود،

چو خُلق شاهی و کاخی گرفتید،

زمردم دور و از حق در شگفتید،

اجل حتی درون آب در کاخ،

بگیرد جان بدخواهان گستاخ،

که با آل علی هر کس در افتاد،

یقینا ریشه اش خشک و ور افتاد،

خدا قاضی وشاهد هست هرجا،

و در سر و علن فرمود تقوا،

اگر با ما کجی، با دشمنان شاد،

نخوردی از حلال رزق، استاد!!

خوارج سیرتند و ظاهرا یار،

شبیه مرد اما گرگ و کفتار،

چرا ناقص زبان تیز داری،

طناب دار حلق آویز داری،

دوباره ذوالفقاری کن مهیا،

جمل با فتنه در راه است برپا.

رسول نوری صفا- اصفهان

*فلانی( دکتر شریعتی)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۲
رسول نوری صفا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی