شعر،ادب، سیاست

نسیه و نقد سیاست بازی ها، هم جدی، هم الکی، نثر، ادب، شعر، معر و فکاهی (هرچه میخواهد دل تنگم میگم) راست میگم، بجون همسایمون قسم

شعر،ادب، سیاست

نسیه و نقد سیاست بازی ها، هم جدی، هم الکی، نثر، ادب، شعر، معر و فکاهی (هرچه میخواهد دل تنگم میگم) راست میگم، بجون همسایمون قسم

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۲بهمن

یا علام الغیوب

نیم ایران رفت مفت!!

 

غیرت و تقوا ندارد هر حریف،

زهر دارد گاه لبخند ظریف،

عشق با دوز و دغل همراه نیست،

آن یکی پاک است و آن دیگر سخیف،

با سندها نیم ایران رفت مفت،

در خیانتهای یاران ضعیف،

پاک و خالص بود باید وقت شور،

نه بظاهر شاد و در باطن مخیف،

هم تخصص هم تعهد شرط دان،

با خدا پیمان کن و یار عفیف،

هر تلاش و انتخابی خوب نیست،

هان ندیدی ظلم یاران سقیف،

شرم دارد کار سیاسان پیر،

دور از مایند و با دشمن لفیف،

ما بعشق و علم وایمان شهره ایم،

شان ما فرمود آن یار حنیف،

بهر ما بستند قانون ستم،

هرزه های شوم دامان کثیف،

وه چه خوش فرمود آن یار قدیم،

آشنا برده است اسرار لطیف،

عرق دینی هیچ ملی هم نه ای،

قافیت چون باختی دادی ردیف،

فصل خوبی بود بین عقل و عشق،

با خیانت گشت ایام خریف،

ای دو صد نفرین و لعن کارساز،

بر سیاست بازی شاه و ظریف،

حرف حق تلخ است در هر امتی،

جز زمان عدل مردان شریف،

با من و تو گفت پیغمبر مدام،

نیست جای امن و آسایش مضیف،

رسول نوری صفا _اصفهان

 

رسول نوری صفا
۱۲بهمن

هو الجمیل

سردار دلها و انتقام الهی.

 

چرا غم بعد هر شادی بسیار،

*****

شهادت کرد ملت را هم آوا،

نفاق خانه زادی گشت رسوا،

همه یکرنگ و یکدل یک صدایی،

باستقبال سردار خدایی،

چه سنگینند گاهی اتفاقات،

نمود عشق از کنج خرابات،

حقیقت گاه مانند شب تار،

پر از تشویش تلخ است و تب زار،

در این هنگامه عقل از کار مانده،

بماند بر سر الطاف خوانده،

اساس و علت آشوب و حرمان،

اروپا و ترامپ زشت و شیطان،

نفاق بی حیای داخلی مست،

مسیر بردگی شان پوچ، بن بست،

غلامان دلار و حرص برجام،

اروپا رفته های زشت بدنام،

چه تبلیغات مفتی راه انداخت،

غلام هرزه بر ایمان ما تاخت،

برند زشت داخل در تکاپو،

تو مو می بینی و من پیچش مو،

خدای مهر گستر حکمتش چیست؟

خطاب این نمایش عبرت کیست؟

شب تنبیه دشمن ملتی شاد،

خدا خندید و دید و غم فرستاد،

چه حکمت بود در این حکم غمبار،

چرا غم بعد هر شادی بسیار،

بدا می ساختی یا رب در آنشب،

شریک کرده بودی بوسه و لب،

قضا را می زدی تغییر و تبدیل،

سلامت بود و عیش رزم تکمیل،

تو دیدی ذلت و خواری دشمن،

نفاق آشفته در بازار میهن،

تو دیدی کور و کر از سیلی ما،

عدوی کینه توز خانه ی ما،

ستون پنجم دشمن در آشوب،

خود و اربابشان خوار و لگد گوب،

تو دیدی وحدت رو به فزونی،

زدی حکمی ز نو با آزمونی،

دوباره امتحان، غربال، ریزش،

پسند تو نشد اقبال و خیزش،

اگر تغییر ما خالص نباشد،

پس از شکی و تردیدی بپاشد،

بصیرت عمق می خواهد نه احساس،

دل پاک فهیمی، مثل عباس،

هواپیمای اکراینی که افتاد،

بدست یاوه گویان داد، فریاد،

شب تاریک رزم و شور و بلوا،

چرا یک شب نشد پرواز ملغی،

اگر از برج هر سایتی خبر داشت،

نه شک بود و نه او را موشک انگاشت،

چرا موشک مگر از قبل می سوخت،

مگر پاپوش، دشمن، باز میدوخت،

ببین روباه همفر ساز صد رنگ،

هزاران حیله دارد موسم جنگ،

من این هشدار دادم ای برادر،

برو با زیرکی در کار بنگر،

در این دنیای وانفسای امواج،

تواضع با صداقت گفته ای حاج،

خدایت با شهیدان حشر دارد،

صداقت غیر از این اجری ندارد،

دلم می خواست من هم با شهیدان،

شوم در محضر پاکی غزلخوان،

رسول نوری صفا _ اصفهان 98

رسول نوری صفا
۱۲بهمن

یا جبار

خیانت

الا ای شیخ، ترسایی دورنگی،

توهم کرده ای پاک و زرنگی،

همه دیدند کیف انگلیسی،

تو ترسویی، حقیری، کاسه لیسی،

تو صادق نیستی با مردم پاک،

تو خادم نیستی با سینه ی چاک،

دروغ و مکرهاتان نخ نما شد،

خیانت در امانت شد، جفا شد،

مشاورهات جاهل های کورند،

زعشق و عقل سالم دور دورند،

تو گفتی بعد یکصد روز خدمت،

پر از شادی کنم در سفره نعمت،

و بیست و پنج تا صد روز طی شد،

و حال مردم از این نسخه قی شد،

شعاری بود هر حرفی که گفتی،

نصیحت های یاران ناشنفتی،

و کردی آنچه دشمن خواست با ما،

تو کردی کیش و مات صنعت. ما،

تو سیمان ریختی در آب سنگین،

خیانت بود این پیمان ننگین،

تو فردو بسته ای دربهت و حیرت،

تو خندیدی بشیطان با چه قیمت،

سفر لازم نبود و خرج بسیار،

که با هش تن شوی دلداده و یار،

پس از سی ماه ماموریت وحرف،

و سیمان هدیه شد از  دولت حرف،

چه زیبا علم را یاری تو کردی!!

تو با دانش پژوهان در نبردی!

صنایع را کویری کرد کوشت،

فقط در وام خودرو رفت هوشت،

و خودرو ساز بنجل شاد گشته،

بخوان آمار مجروحان و کشته،

نجابت گفت صد بار اشتباه است،

سیاست ها، روابط ها تباه است،

نشد عبرت شما را پند یاران،

نمکدان را شکستید ای سواران،

شما در جمع مردم قول دادید،

که خدمتکار صادق در بلادید،

ولی نان و نواتان شد نجومی،

زبان نرمتان هم شد هجومی،

شما با منتقد چاقو پنیرید،

تو گفتی بی سوادید و بمیرید،

زمان سر آمد و طی شد ریاست،

سیاهی ماند در اذهان ملت،

تو پنداری دوباره رای آری،

کشی از گرده مردم سواری،

زهی باطل خیال خام داری،

برو لندن فریدون جانثاری،

فلانی* گفت یک پیمان نکبت،

یکی ملا نکرد امضا بذلت،

تو امضا کرده ای دراولین بار،

تعهد نامه ای پر ذلت و عار،

من از بیگانگان هرگز ننالم،

که باید از تو روحانی بنالم،

خدا را وانهادی وای صد وای،

نماند این ریاست پای برجای،

چه خواهی کرد با پیک اجل هان،

توانی مرگ را از خویش بنشان،

اگر پاکی جوی در کارتان بود،

نه سعد آباد و شمران جایتان بود،

چو خُلق شاهی و کاخی گرفتید،

زمردم دور و از حق در شگفتید،

اجل حتی درون آب در کاخ،

بگیرد جان بدخواهان گستاخ،

که با آل علی هر کس در افتاد،

یقینا ریشه اش خشک و ور افتاد،

خدا قاضی وشاهد هست هرجا،

و در سر و علن فرمود تقوا،

اگر با ما کجی، با دشمنان شاد،

نخوردی از حلال رزق، استاد!!

خوارج سیرتند و ظاهرا یار،

شبیه مرد اما گرگ و کفتار،

چرا ناقص زبان تیز داری،

طناب دار حلق آویز داری،

دوباره ذوالفقاری کن مهیا،

جمل با فتنه در راه است برپا.

رسول نوری صفا- اصفهان

*فلانی( دکتر شریعتی)

رسول نوری صفا
۱۲بهمن

 

هو الجمیل

الهی کارم نوشتن است، بحث و قیل و قال‌،

زلال می نویسم، آمیخته به عشق و لطایف از درک و خیال،

رنج، گنج خرد ورزی و مهر است، راحتی یک امر محال،

نوشتن عادت است و اقتباس سیرة حلال حلال،

پاکان کم نیستند با نوشته‌های خوب و زلال،

من در وادی قلم کوچکتر از سیاهی خال،

غم میهمان دل است و خانه پر از ملال،

و شکر که نیستم از اصحاب شمال،

همه چیز در معرض فنا، و رو به زوال،

فطرتها دستخوش هزار قواعد و هزار اعلال،

علم هم اسیر هوی، عقلها در چپاول و قتال،

شیطان مجاور و دوست در همه حال،

کفر و نفاق در کمین، شب و روز به اخلال،

شک کشت می کند در نیت‌ها و اعمال،

مردود در میدان مسئولیت فراوان، هم در طبقه نساء، هم رجال،

هوسرانی فراگیر،تفرقه‌آراء دل گیر و احزاب پر از اضلال،

الها در این آشفته بازار رنگ و ریا، فتنه و مریضی احوال،

ما را مطیع ولایت بدار وپاکیزه در افضل الاعمال، 

خودت هدایت کن، ای عزیز مقتدر ، ای همه کمال و جمال.

رسول نوری صفا- اصفهان

رسول نوری صفا
۱۲بهمن

                         هو الجمیل

 

عقل داد و عشق داد و گفت رو

درس استاد است اسباب سمو

هر چه آوردیم بهر رشد توست

اندکی اخلاص میجو قدر جو

انبیا و اولیا فرمانبرند

هیچ کس آدم نشد جانا یهو

گر بود توفیق با رزق حلال

می کند اخلاص و جهد ما نمو

ما بقدر وسع جولان خواستیم

سیر هرگز نیست انسان از علو

از خطای دیگران عبرت بگیر

غیر راه صادقان هرگز مرو

سعی در کم خفتن و خوردن بساز

اندرون خالی کن از مرغ و پلو

خود به کمتر از بهشت حق مده

روز و شب پرواز کن رو به جلو

حق تو را می خواند و ابلیس هم

اختیار توست این یا آن شنو

عمر کوتاه و سرا تنگ و حقیر

آنکه اینجا مست ماند از آب جو

می توان عاشق شد از قلب سلیم

شورشی انداخت بالا نو به نو

با ولایش شهر حکمت را گرفت

یا زنی در سایه با دشمن دپو

کشته های شک و شبهه نیست کم

سد راه عقل و عشق ای جان مشو

چون خرد کشتیم و غالب شد هوا

شاد شد ابلیس از کشت و درو

ناقص ار خواهی نباشی حزب باد

عقل بر میدار و چون عاشق بدو.

نوری صفا-  14 خرداد مشهد مقدس

رسول نوری صفا
۱۲بهمن

هو الجمیل

فرمان خرد

 

حق بآدم گفت اسرار مگو

در حسادت بود ابلیس عدو

نقشه در اغفال آدم می کشید

این سیاسی کار مکار دو رو

فتنه کرد و مکر در جهدی بزرگ

خدعه اش گل کرد و شد آدم فرو

آدمی افتاد از شان سترگ

باختیار خویش از راه گلو

حیف از ارزش بیفتد آدمی

بدتر از دیو و دد و خاک و خدو

خیر و شر و عقل و جهل و اختیار

می توان آدم بمانی یا خرو

یعنی ای فرزند آدم الحذر

کبر و شرک و کینه ی جانان مجو

گر بهشت حق طلب داری بدان

عقل و عشق از آل دارد آبرو

آل احمد نزد حق محبوب و بس

عقل می گوید که از ایشان سلوا

حکم ما اینست با کرار باش

پیروی کن همچو سلمان ای عمو

هر که آدم شد بفرمان خرد

مثل حر بینا شد و خورد از سبو

می دهندش اذن مشق عاشقی

تا دهد خون جگر در راه او

سعی او مشکور واجرش بی حساب

می شود دیروز و امروزش رفو

ناقص ار خواهی رضای کردگار

سر بده مستانه چون چاقو لبو.

                   15 خرداد 97 مشهد مقدس

 

رسول نوری صفا
۱۲بهمن

باز هم خوابند آ

باز هم خوابند آیا عام و خاص،

می کند تاثیر مکر عمرو عاص،

می شوند آیا وکیلان زر خرید،

مردم آزاده آیا نا امید،

فتنه‌ها تکرار می گردد مدام،

استخاره، می کنند آیا عوام،

عقل ها سستند در آرای خود،

می پرد از خندق آیا عبدود،

زور و زر آلوده می سازد مرام،

می خرد سردارها راپول شام،

اهل و مال و جان بهانه می شود،

بی وفایی ها ترانه می شود،

باز هم تنهاست آیا رهبری،

شادی جهال و پست و سروری،

میشود تکرار شمشیر و شتر،

دختران هند با چرخ و موتور،

رأی ها با عقل و تدبیرند و ناب،

یا بعشق پول هستند و کباب،

میشود آیا خدایی رأی داد،

پاکها را بر سر مسند نشاند،

مجریان پاک و دانا و جوان،

جای پیران حریص بد زبان،

شور و شوقی داد بحران وجود،

با صداقت نا امیدی را زدود،

گل کند از خنده روی مردمان،

کل محرومان عالم شادمان،

جبهه ی سالوس صد رنگ نفاق،

بگسلد از ریشه با این اتفاق،

ای خدا ما را تو یاری کن مدام،

باز گردد چون بهشتی در قیام.

نوری صفا- 98

رسول نوری صفا
۱۲بهمن

یاغفور

رمضان آمد ومن خواب شدم

پیش چشمان تو من آب شدم

چقدر سخت شده ذکر و دعا

طاعتی نیست نه ظاهر نه خفا

عقل و تن دشمن جانند و بقا

می شود گفت که قهرند و جدا

عزم و همت صرف شد در بی غمی

چشم خشک است نه اشکی نه نمی

نه دلی مانده نه آهی نه یقین

وای بر پیری و ابلیس لعین

چقدر نفس ضعیف است و عجول

خاطرم سخت مریض است و ملول

گفتم امسال که قدر آمد و صوم

خویش در یابم از این غفلت و نوم

لیک خواب است همه خواب و خیال

من کجا طاقت این رنج و ملال

با رب این بنده بی مهر و صفا

عفو کن بر مهر اصحاب کسا

تو مرا می بخش بر مهر بتول

سیدی مولای اکرم بالقبول

رسول نوری صفا

رسول نوری صفا
۱۲بهمن

 

آدم های ماه

 

آفتاب عمرتان پر نور باد

خاطر چون ماهتان مسرور باد

شاد مثل ابر بارانی شوید

غصه ها از خانه هاتان دور باد

سفره اطعامتان پر از غذا

همت و اخلاصتان پر شور باد

کسب و کار و زندگی تان از حلال

سمبه تقوایتان پر زور باد

عقل و عشق واقعی همراهتان

سینه بیدارتان چون طور باد

گاه گاهی فکر مسکینان کنید

کارتان پیش خدا ماجور باد

با یتیمان مهربان تر سر کنید

آیه قرآنی و دستور باد

پر خوری پیری و بیماری شود

کم بخور هر چند مفت و سور باد

راست میگو دائم ای نیکو سرشت

روز محشر راستگو مغفور باد

یاد حق کن هر کجا و هر که ای

گفت غافل وصله ناجور باد

با زبان خوش بمردم گو سخن

مرد، زن، یا کوچک و مامور باد

شاد با اهل و عیال خویش باش

در غنا و فقر مهرت جور باد

لطف کن همسایه آزاری مکن

خلق بد پیش خدا منفور باد.

نوری صفا-بهمن 98

رسول نوری صفا