شعر،ادب، سیاست

نسیه و نقد سیاست بازی ها، هم جدی، هم الکی، نثر، ادب، شعر، معر و فکاهی (هرچه میخواهد دل تنگم میگم) راست میگم، بجون همسایمون قسم

شعر،ادب، سیاست

نسیه و نقد سیاست بازی ها، هم جدی، هم الکی، نثر، ادب، شعر، معر و فکاهی (هرچه میخواهد دل تنگم میگم) راست میگم، بجون همسایمون قسم

عبور مجنون

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۲۲ ب.ظ

هو الجمیل

عبور مجنون از صف نمازگزاران

 

در جماعت عده‌ای رو به خدا

درصف استاده ولی دلها جدا

جسم ها چون دانه ی تسبیح جفت

لیک هر یک دل بجایی داده مفت

شیخ درحمد و ثنای ایزدی

فکر فرزند و عیال و نان بدی

دل  پریشان، جیب ها خالی ز زر

کی رسد یارب گشایش کی خبر

وعده خود میداد آری وارهی

حمد حق می بود و از معنا تهی

جمله مامومان پریشان تر از او

هر یکی حیرانی رازی مگو

قلب ها شان خواب اما در نماز

نه فرودی میبردشان نه فراز

ظاهرا در ذکر و تسبیح الاه

فکر اما کار دنیا، باغ و چاه

از میان جمع مجنون زد طریق

گوییا نفتند ایشان او حریق

در غضب گشتند راه چاره سد

غیضشان میداد رنج بی عدد

شد تمام این جمع را نقش صلا

یورش آوردند بر این بی حیا

کی فلان چون خر سر افکندی بزیر

ای پریشان حال مجنون، ای حقیر

مر تو کافر هستی ای بی دین چرا

رخنه کردی در صفوف پاک ها

در صلا بودیم و ذکر کردگار

ور نه می بستیم راهت نابکار

ناسزا پشت سرهم می شنید

نرمشی از هیچ کس مجنون ندید

گفت خشم جملگی تان بهر چیست

اینهمه فریاد و غوغا بهر کیست

من بلیلی بودم و اوصاف یار

با نماز و ذکرتان ما را چکار

من نه صف دیدم نه مردم در نماز

نه خدا دیدم نه بنده نه نیاز

جز بلیلی خاطرم هرگز نبود

غیر او نادیدنی هست و نبود

گر شما در ذکر بودید و صلا

میهمان بودید بر خوان خدا

روح وجسم و جانتان الله بود

یادتان در محضر آن شاه بود

من نمی دیدید  هرگز یک نظر

چشم و دل پیش خدا یا رهگذر

چشمتان بیرون بود از حمد حق

مثل طفلانید و ترس از دیو و بق

 جسمتان اینجا و دل جای دگر

نوبر است این عشق بی سود و ضرر

عشق یعمی و یصم از غیر اوست

مثل هو لا دیدن و هو گفتگوست

در نماز ار فکر نان و خوردنید

با عیال و وام و کسب و درهمید

باید استغفار، باید توبه کرد

نه عبادت هست نه جهد و نبرد

نه بفحشا خش زند نه منکری

نه بعزت میبرد نه سروری

اینهمه تزویر در ذکر و سجود

باور کس نیست، چه رب و دود

غیر خفت و خورد جانی ای عمو

مست باید از خمش در هر سبو

هان برو یکبار دیگر غسل کن

زیر و رو کن نفس را از بیخ و بن

عشقتان لفاظی است و زیرکی

در ریا هستید یاران بی شکی

سهو کردم لیک بی قصد و غرض

عاشقم صاف و زلال و بی مرض

هستیم لیلاست در عشق شکیب

نه کسی را حیله دادم نه فریب

عشق باید بنده را بینا و تیز

راه حق از چاه بنماید تمیز

عشق اگر عشق خداهست و یقین

جز خدا ناید بچشم تیز بین

مخلصین درعشق بازی صادقند

پیرو بی چون و چند و حاذقند

سر بفرمانند بر عهد قدیم

منتظر استاده بر خوان کریم

نه بتبدیل اند نه رای و نظر

مرد روز سخت هستند و خطر

باولای عشق باری زنده اند

هم جوان هم پیرشان رزمنده اند

بنده ی دنیاست ناقص، خام جفت

عاشق حق! و حریص خورد و خفت

عاشقان کی فربه ی خواب و خورند،

مست سیم و مست خشت و آجرند،

تا فدای میل خود، خواهی همه

گرگ مانی دیگران مثل رمه

میگریزد از غریب و آشنا

بی کس و تنها بمانی بینوا.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۲۶
رسول نوری صفا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی